آیا از این روایات می شود استفاده کرد به مقدار غیبوبه الحشفه کافی است ویا این روایات اطلاق ویا اهمال دارد.

بعضی: کلمه«ادخله» یا «اولجه» یعنی بتمامه..در مقابل بعضی فرموده اند که ادخله یعنی صرف الوجود دخول محقق شد، غسل واجب می شود، بعضی هم فرموده اند که ادخله روشن نیست ، مجمل است که آیا ادخال صرف الوجود است ویا بتمامه. سه بیان در این روایات هست.

در ذهن ما  همان بیان تنقیح است که صرف الوجود است، بین «ادخله» و «دخل الختان» فرق است، دخل الختان یعنی تمام، ولی ادخله صرف الوجود، ظاهر ماده صرف الوجود است.

آیا اینکه در روایات آمده غیبوبه الحشفه، تعبد خاص است؟

وسائل الشیعة ؛ ج‏2 ؛ ص183

1876- 2-[1] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ یَعْنِی ابْنَ بَزِیعٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الرَّجُلِ یُجَامِعُ الْمَرْأَةَ قَرِیباً مِنَ الْفَرْجِ فَلَا یُنْزِلَانِ مَتَى یَجِبُ الْغُسْلُ فَقَالَ إِذَا الْتَقَى الْخِتَانَانِ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ فَقُلْتُ الْتِقَاءُ الْخِتَانَیْنِ هُوَ غَیْبُوبَةُ الْحَشَفَةِ قَالَ نَعَمْ.

اگر بعضی از حشفه غایب شده باشد دخول نیست چون ابتدای موضع همراه قشرهای دیگری است، هنوز وارد فرج نشده است وقتی صرف الوجود دخول محقق می شود که حشفه غایب شود، ابن بزیع یک امر غیر عرفی را سوال نکرده است، لذا آنچه موضوع است دخول است وصرف الوجود لایتحقق الا بغیبوبه الحشفه، لذا این روایت مفسر آن روایات است، نه مخصص.

الحاصل اگر کسی بگوید که همان روایات دخول، ظهوردر صرف الوجود دارد که هیچ، ولی اگر کسی-مثل تنقیح-گفت که دخول صرف الوجود است که یتحقق ببعض الحشفه، باز هم می گوییم که غیبوبه الحشفه لازم است به دلیل خاص، اینکه غسل واجب شود به غیبوبه الحشفه این منصوص است نصش همین روایت است که ابن بزیع است فقلت التقاء الختانین هو غیبوبه الحشفه فقال نعم.. یا به همان ادله اولیه ویا به ادله خاص.

روایت معارض: غیبوبه الحشفه لازم نیست

وسائل الشیعة ؛ ج‏2 ؛ ص185

1883- 9-[2] وَ مِنْ کِتَابِ نَوَادِرِ الْمُصَنِّفِ تَأْلِیفِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَتَى‏ یَجِبُ‏ عَلَى‏ الرَّجُلِ‏ وَ الْمَرْأَةِ الْغُسْلُ فَقَالَ یَجِبُ عَلَیْهِمَا الْغُسْلُ حِینَ یُدْخِلُهُ وَ إِذَا الْتَقَى الْخِتَانَانِ فَیَغْسِلَانِ فَرْجَهُمَا.

می فرماید زمانی غسل واجب است که دخول باشد، پس اگر دخول نشد، وجوب غسل ندارد.

جواب: اولا این روایت ضعف سند دارد، زیرا محمد بن عمر بن یزید توثیق ندارد، ولی از جهت سند ادریس به این کتاب، که معلوم نیست، اشکال نمی کنیم، چون ابن ادریس راجع به چند کتاب می گوید که این کتابها را به خط شیخ دیدم(شهادت ابن ادریس) لذا ابن ادریس نیاز به سند ندارد، شیخ هم که به کتاب علی بن محبوب سند دارد، ثانیا اگر کسی بگوید که اعراض مشهور موجب اسقاط حجیت است، دراینجا اعراض نیست.

ثالثا: آیا این روایت تعارض دارد؟

این روایت دلالتا با آن روایات تعارض ندارد جمع عرفی دارد، اذا التقی الختانان.. اطلاق دارد، که التقاء ختانان گاهی به تماس است که خارجی است والتقای داخلی غیبوبه الحشفه است، روایات غیبوبه الحشفه التقای داخلی است، لذا این را حمل بر ظاهر می کنیم.

استاد: لکن در ذهن ما این است که التقای ختانین قدر متیقنش همان باطنی است، اینکه حمل کنیم التقای ختانین را به ظاهری، عرفیت ندارد، لذا این جمع درست نیست.

بیان دوم حل معارضه

اذا التقی الختانان .. این عطف تفسیری است حین یدخله و اذا التقی الختانان .. تفسیر کرده است حضرت دخول را به التقی .. فیغسلان فرجهما می شود تفریع..حکیم فرموده است که همین موید دارد این که عطف تفسیری باشد اگر اذا شرطیه بود فیغسلان .. فا نیاز نداشت، اگر یغسلان جزا بود فا نمی خواست فعل مضارع است نیاز به فا ندارد لذا این که فا آورده است یغسلان تفریع است.

استاد:

این جمله شرطیه است وتفسیر نیست واینکه حکیم فرموده است که اگر شرطیه بود فا نیاز نداشت در تنقیح جواب داده است که فا بر فعل مضارع هم داخل می شود که جزا واقع شود.

بیان ثالث:

این جمله شرطیه است، وتنافی هم ندارد، حضرت فرمود که یجب علیهما الغسل..بعد یک مستحب دیگری هم اشاره کردند وقتی که دخول شد وختان التقا شد آنجا را بشویند، که غَسل الفرج، قبل از غُسل، مستحب است.

واگر کسی گفت که روایت محمد بن .. ظهور دارد در خلاف آن روایات، متعارض می شوند، نوبت به باب تعادل وتراجیح می رسد، اولا ان روایات شهرت دارد که التقای ختانین موجب غسل است، خذبمااشتهر .. باید از تنزل کنیم این روایت خلاف قرآن است که که لامستم النساء که بلا اشکال غیبوبه الحشفه لمس نسا است، غسل دارد این روایت می گوید که ندارد.خذ ما وافق الکتاب.

اما مقطوع الحشفه

اگر کسی حشفه نداشت«مقطوع الحشفه» غسل واجب می شود به ادخال مقدار حشفه، هر شخصی به مقدار خودش..

یک بحث فنی در اینجا هست که آیا در مقطوع الحشفه مقدار حشفه لازم است که سید فرموده«و آقای حکیم فرموده که اجماع داریم» در مقابل تنقیح فرموده: مقطوع با صاحب الحشفه فرق دارد، اگر حشفه نباشد صرف الوجود الدخول کفایت می کند.

دو احتمال دیگری هم هست، 1) یکی اینکه چون حشفه ندارد، غسل هم ساقط می شود، این فقهیا قابل گفتن نیست، ولو مطابق قواعد باشد.

2)اینکه کسی بگوید در مقطوع الحشفه بگوید همه اش غیبوبه پیدا کند، این بستگی دارد به تمام باقیمانده است، که مبتنی بر دو مقدمه است، الف: ظاهر روایات یدخله تمام الذکراست، وروایات غیبوبه الحشفه در حق متعارف است، که حشفه دارند، اما روایات ناظر به غیر متعارف نیست، لذا ما از ظهور آن خطاب که در تمام است رفع ید می کنیم اما در مقطوع الحشفه مقید نداریم اطلاق نسبت به مقطوع الحشفه به حال خودش باقی است.

استاد مقدمه اولی ناتمام است حین یدخله دارد، ظاهر ادخال صرف الوجود است. اما مقدمه دوم حکیم فرموده است که این نادرست است، ظاهر غیبوبه الحشفه شرط است یعنی درحق همه، شرط تاره مطلقه است وتاره مقیده است، شرط وجوب غسل دخول حشفه است اطلاق دارد آنی که حشفه ندارد، وجوب غسل درحقش ساقط است، که اوفق به قواعد است، ولی چون گفتنی نیست، از قواعد دست بر می داریم.

 

[1] ( 2)- الکافی 3- 46- 2، و التهذیب 1- 118- 311، و الاستبصار 1- 108- 359.

[2] ( 3)- مستطرفات السرائر 104- 42.