سید فرموده است که در تحقق جنابت فرقی بین بالغ وغیره نیست، به دلیل اطلاقات و اجماعات است..اینکه کسی توهم نکند که مقتضای حدیث رفع قلم عن الصبی لازمه اش این است که بگوییم که صبی جنب نیست، که مخصص آن باشد به ضم اینکه حدیث رفع همانطور که احکام تکلیفیه را می گیرد احکام وضعیه را هم شامل می شود.
جواب در حدیث رفع القلم عن الصبی احتمالاتی است یک: اینکه قلم قلم سیئات است نه قلم تشریع، در مقابل کتبت علیه السیئات..مناسب رفع قلم سیئات است، لذا ربطی به احکام شرعیه ندارد
تنقیح ظاهر قلم قلم تشریع است، تکلیفی وضعی هر چیزی قبل از بلوغ در حق صبی نیست، ربحی دارد ومالی دارد خمس ندارد، حکم وضعی است..اینجا توهم جا دارد که بگوید کقلم تشریع نیست پس جنابت برای صبی تشریع نشده است.
سلمنا که مراد تشریع باشد ولکن باطل است چون بحثی است در حدیث رفع که به عنوان اشکال مطرح کرده ااند
اشکال این است که رفع ما لایعلمون پس دست شما نمی دانستی که با نجس ملاقات کرده است پس بگویید که دست پاک است ولم یقل به احد.. چرا حدیث رفع بعضی از مالایعلمون ها را نمی گیرد .
آنجا نائینی وخویی و.. جواب داده اند که رفع مالاسعلمون آثاری را رفع می کند که آن آثار مال صدور فعل باشد، به معنای مصدریصدور این فعل شرب خمر ، نمی دانی که در حق شما حرام است یا نه رفع می گوید که این صدور حکمش رفع شده است.اما جایی که اثر مال صدور نیست به معنای مصدری بلکه مال شیئی است لا بما یصدر من المکلف.. آن اثر را بر نمی دارد مثلا نجاست مال صدور ملاقات دست شما با آن نیست، بلکه مال این تلاقی است. صدور در انتقال نجاست دخالت ندارد.
جنابت اثر مجرد الالتقاء است وربطی به صدور ندارد بخلاف حرمت که باید از شما صادر شود.
اینکه در اینجا ها جای حدیث رفع نیست.. برای این است که آن آثاری را برمی دارد که مترتب بر صدور فعل است..
یک مطلب دیگر:
دومین سبب دخول است والتقای ختانین است در کلمات صاحب جواهر آمده است که این ملفوفا باشد او مجردا.. کسی آلتش را پارچه پیچیده است ودخول می کند صاحب جواهر می گوید که موجب غسل می شود.. التقای ختانان صدق می کند.
لکن انصاف این است که صدق التقای ختانین همه جا روشن نیست، درجایی که آن لفافه ظریف است التقی الختانان صدق می کند ولی درجایی که پارچه زخیمی است که احساسی نمی کند، انصاف این است که غیبوبه الحشفه نشده.
همین که معلوم نبود وشک کنید کافی است، لذا این مساله را که از ما می پرسند صدق می کند،
مطلب سومی:
اینکه ادخال عضو در قبل او الدبر موجب غسل است درجایی که عضو متصل شده است ولی در جایی که قطع شده است، ادله شامل اینجا نمی شود.
درذهن ما این است که خنثی حقیقت ثالثه ای نیست.
اینکه صاحب جواهر فرموده است، بنابر اینکه حقیقت ثالثه باشد دلیلی بر غسل کردنش نداریم این را انصاف این است که اگر هم حقیقت ثالثه باشد وطی در دبرش غسل می آورد، ولو روایات اطلاق ندارد واین حقیقت ثالثه است ولی از عدم الفرق استفاده می کنیم، انسان است ومکلف است وغسلی نداشته باشد بعید است.
قال السید:
1 مسألة إذا رأى فی ثوبه منیا و علم أنه منه و لم یغتسل بعده وجب علیه الغسل و قضاء ما تیقن من الصلوات التی صلاها بعد خروجه..
فرض اول لباس مال خودش است منی را در لباس می بیند ویقین دارد که غسل هم نکرده است.
چطور شده است این مساله واضح را آورده است،
اینکه این مساله را آورده است در جواهر نکته دارد، درجایی که شخص منی را در ثوب خودش ببیند تکلیفش چیست اختلافی است بین علما، بعضی گفته اند کاگر یقین دارد که از خودش هست وغسل نکرده است غسل واجب است بعضی گفته اند که اگر در ثوب مختص باشد ولو یقین نداشته باشد ظاهر حال این است که باید غسل کند.
آیا اینجا ظاهر حال است ویا یقین؟ بلل مشتبه ویا ..
من وجد منیا فی ثوب المختص.
از روایاتی که بعدا می آید.
سید که این مساله را اینطور مطرح می کند، وعلم یعنی ظاهر حال را قبول ندارد. ما علی القاعده را قبول درایم که کسی که رای منیا وعلم انه منه و. وجب علیه الغسل.. روایات برخلاف قاعده نیامده است سیاتی.
غسل باید بیاورد، نمازهایش را که خووانده است
بعضی از نماز ها را یقین دارد که بعد از خروج این منی بوده است، آن نمازهایی که یقین دارد بعد از خروج است باید قضا کند چون لا تعاد الصلاه الا من خمس .. من الطهور..وقضا ما تیقن .. به حکم استثنای حدیث لا تعاد..
اما الصلوات التی .. اما شبهای قبل، شاید این منی بوده است، همین که شاید شد می شود این نماز هایی که خوانده ای صحیح است. یک بار می گوییم که صحیح است ویک بار می گوییم که قضا واجب نیست.
یک بار می گوییم که نمازهای صحیح است-تنقیح می گوید نمی شود گفت صحیح است چون دلیل صحت قاعده فراغ است وقاعده فراغ را اینجا ها قبول نداریم قاعده فراغ در جایی است که غفلت محض نباشد، احتمال بدهیم که آن وقت التفات بوده است، اذکریت بوده است، ولی در جایی که غافل محضیم مثل محل کلام قاعده فراغ جاری نیست.
اما می گوییم که قضا واجب نیست شک داری که چیزی فوت شده است استصحاب موضوعی می گوید که فوت محقق نشده است،
اگر این را هم قبول نکردی شک داریم که الان تکلیفی هست بر ما یا نه؟ برائت حکمی می گوید که چیزی نیست.