موثقه« لاتمس» با روایاتی که «لاباس» داشت، تنافی دارد.
بیانات حل این تنافی:
بیان یکم: روایات لاباس معرض عنه اصحاب است. مثل همدانی وجواهر و نقل اعراض کرده اند، و از اول حجیت ندارند، پس نوبت به تعارض نمی رسد. این بیان مبتنی است به این که ما در اصول اعراض مشهور را موهن بدانیم. کما اینکه بحث شده است عمل مشهور جابر ضعف سند است یا نه؟ در ذهن ماست که اعراض موهن است. کسانی که موهن می دانند مرجع موثقه عمار است که لاتمس.
بیان دوم:
ولی مثل تنقیح که اعراض را موهن نمی داند بیان ثانی است . حل شیخ طوسی است، کسی به ظاهر این روایات عمل نکرده است، ظاهر این روایات مس بر درهمی است که اسم الله دارد است که عمل به این نکرده است وحمل کرده اند وتوجیه کرده اند.
بیان دوم اینکه شیخ طوسی: ما روایات جواز را حمل می کنیم بر درهمی که اسم الله ندارد، ولو ظاهر سوال این است، درست است که سوال کرده است از باب اینکه اسم الله دارد، فرموده است که حمل می کنیم بر درهمی که اسم الله را ندارد
این کلام درست نیست اولا اینکه اسم الله نداشته خلاف واقع است آن زمانها امرای حکومت شیوع داشته است که اسم الله وایه می نوشته اند که در روایات معتبره هم هست اگر اسم الله ندارد جای سوال ندارد..آن هم مثل اسحق بن عمار.
ثانیا گیرم که این سوال در مثل معتبر اسحق باشد درست در معتبره ابی الحمید فیها اسم الله دارد که تصریح دارد.
بیان سوم: حمل کنیم روایات ما نعه را بر کراهت بگوییم که مکروه است به مقتضای همان قاعده ای که در علم اصول است روایات مانعه نهی است که ظاهر در حرمت است وروایات جواز لاباس است که نص در جواز است با این نص رفع ید می کنیم از ظهور وحمل می کنیم ظهور را بر کراهت.
لکن این بیان هم ناتمام است عمده اینکه این بیان ناتمام است، این است که مکروه را هم امام علیه السلام مرتکب نمی شود، این هم به این سرراستی وانی جنب و...که من هم این کار را می کنم. با فعل امام این نمی سازد.
وجه ثانی که در رد این بیان است کلام تنقیح است.
فرموده اند که این بیان جمع در ناحیه محمول است، لاتمس را حمل بر کراهت می کنید. تصرف محمولی وقتی است که در ناحیه موضوع جمعی نداشته باشیم وچون در ناحیه موضوع جمع داریم نوبت به این نمی رسد.. این ثانیا توقف دارد که جمع در ناحیه موضوعی درست باشد.
لذا می گوییم که بیان چهارم داریم. جمع در ناحیه موضوع است که تنقیح قائل شده است. وبیان سوم را رد کرده است.
روایت موثقه عمار رکه نهی می کند از مس جنب درهمی را که علیها اسم الله ظاهر در نهی از خود اسم الله است، لاتمس درهما علیه اسم الله، علی هم دارد نفرموده است فیها.. درهمی را که فیها اسم الله است که هم شامل شود اسم الله را و غیر اسم الله را . علیها دارد که می رساند که محدوده مس خصوص اسم الله است. روایات نهی به مس خصوص قسمت اسم الله درحالیکه روایات جواز اطلاق دارد، لاباس که مس کنید درهما فیها ، چه اسم الله باشد قسمتش وچه قسمتی که خالی باشد. در روایات ابی ربیع شامی فیها دارد . این سوال مطرح است که اگر بناباشد که بگویید روایت منع خصوص مس اسم الله را می گوید . رویات جواز اطلاق دارد نتجیه روایات منع تخصیص می زند روایات جواز را.. لاباس به مس فیه اسم الله الا اسم الله .
اگر بنا باشد ما روایت مانعه را مخصص روایات مجوزه قراردهیم نتیجه روایات مجوزه اجازه می دهد مس قسمت خالیه را. اشکال می شود که قسم خالی از اسم الله که جای سوال نداشت.
تنقیح: شاید در ذهنش بوده است که چون یک قسمتش اسم اللهدارد بالمجاوره احترام دارد بقیه هم .
نظیر قرآن کریم که خود خط قرآن است ولی این سبب است که کنارش هم عظمت دارد. بعضی احتیاط کرده اند که خود صفحه را هم دست نزند.
پس جمع بین این روایات حمل مطلق است بر مقید.
استاد: در ذهن ما این است که نسبت به روایات مانعه اگر ظهوری را که ایشان ادعی کرده است تمام باشد، آن ظهور در روایات مجوزه هم هست، لاتمس درهمی که علیها اسم الله، این ظهور دارد در مس اسم الله فقط، اگر این ظهور دارد در اسم الله فقط فرقی نمی کند با سوال ابی الربیع که سوال کرده از مس جنب درهمی را که فیها.. هر دو به ذهن می زند مس اسم الله را. در هردو ظهور تمام است. از ظاهر اینها یک چیز می فهمیم اینکه فرموده است علی دارد یکی ویکی فیها دارد .. نفهمیدیم که علی برجسته است .. علی است.. معلوم نیست که در نقل ها اینطور بوده است در نقلش دقت بوده است.. ادعای ایشان این است که روایات مانعه ظهور دراد در خصوص مس اسم الله . آنها عامند .. این را باورمان نشده است. ما گوییم که هردو خاصند.هرگاه از شیئ با قیدش ، به لحاظ قید سوال می کند..
بیان پنجم اینکه نمی توانیم حملی وحلی دلالی برای این روایت داشته باشیم تعارض مستقر است. اگر تعارض کردند باید سراغ مرجحاتبریم. اول شهرت شاذ است که اینجا منطبق نیست، سه روایت شهرت نمی سازد.
بلکه اگر شهرت را به شهرت عملی توسعه بدهید موثقه عمار عملا مشهور است، اینجا روایت مانعه مشهور است، خذ بما اشتهر.. اگر گفتیم که باید فقط شهرت روایی باشد ومرجح اول منتفی است مرجح دوم موافقت کتاب است کسی بگوید که موثقه عمار که نهی کرد از مس جنب اسم الله را .
بیان ذلک: ما قبلا گفتیم ه کتاب دلالتی ندارد ولی می شود گفت که موافق است خذما وافق الکتاب.. یعنی مضمونش در قرآن باشد که این جای گفتن نداشت، که هست. بعضی فرموده اند یعنی با روح کتاب، یعنی قرآن متایل تر است به این ، قرآن شاهد وموید این است. ودر اینجا آیه شریفه همین را تایید می کند چون گذشت که آیه شریفه بخاطر عظمت قرآن است انه لقرآن کریم فی کتاب.. این احترام در اسم الله هم هست.
مرجح ثالث هم خذ ما خالف العامه: اگر تعارض هم باشد روایات مجوزه موافق عامه است، تقیه صادر شده است.
آنکه در ذهن ما است این است که اگر آن جمع عرفی به حمل مطلق بر مقید تمام شد آن می گوید که این روایات با هم تعارضی ندارند مساله حل است، که این بهترین است، اگر تمام نشد ما ظاهر روایات مجوزه را همانطور که محقق همدانی فهمیده است معرض عنه می دانیم. اگر جمع عرفی نداشت اسقاط آن ها به اعراض اصحاب.
بعد سید فرموده است که حرام است
بر جنب مس سائر اسماء الله وصفاته المختصه
صفات مشترکه عالم و.. بحثی نداریم که مسش جائز است. کلام در سائر اسماالله است. به ذهن می زند که مراد مرحوم سید از سائر اسماء آن عناوین بسیطه است، یا رزاق یا فرد و.. یا احد. صفات مختصه یا رازق کل شئ یا شافی کل شئ.. یا حیا لایموت .. می شود مختصه ...والا وجهی ندارد که دوتا بیاورد.
تنقیح : سائز اسماء وجهی ندارد فضلا عن صفات مختصه .. اسم الله را علم معنی رده است وفرموده است که آنهایی که سائر اسما علم برای خدا نیست غیر الله ..سائر می شوند صفات ودلیلی ندراد رفع می گوید که جائز است. ولی در تعلیقه کلام سید را تعلیقه نزده وقبول کرده است..
ظاهرا عدول کرده است مراد علم برای خدا نیست الله باشد ایا ما تدعوا فله الاسما الحسنی .. اسمالله فقط الله نیست..
استاد موثقه عمار همه اینها را شامل می شود انی که خبر می دهد از خدای فقط مثل یا حی ویا قیوم ..